❤نفس ما امیرمحمد❤❤نفس ما امیرمحمد❤، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ღ❤ღکودکانه های پسرم ღ❤ღ

دلنوشته های مادرانه

    امیر محمد جونم امروز یاد گذشته افتادم : دلم برای اولین بار که صدای ضربان قلبتو شنیدم تنگه.    دلم برای حرف زدن با تو توی شکمم تنگه. دلم برای اولین بار که روی مانتور سنو دیدمت  تنگه. دلم برای روزی که فهمیدیم یه پسمل طلا هستی تنگه . دلم برای اولین بار که تکون خوردی تنگه. دلم برای اولین بار که چشمای نازت رو دیدم تنگه. دلم برای نوزادیت که کوچولو بودی تنگه. دلم برای اولین بار که خندیدی تنگه . دلم حتی برای امروز صبح که بیدار شدی و خندیدی تنگه. دلم برای تمام لحظه های کنار تو بودن تنگه .   دلم پرمیزنه برای وقتی که چهار دست و پا بری...
18 تير 1393

دعای امیر مامان

      پروردگارا                                                     آرامش را همچون دانه های برف                                 &nb...
17 تير 1393

بدون عنوان

  عشق... همین خنده های زیبای توست... وقتی تو می خندی... از تمام غصه ها رها می شوم... ****************************** مــی گویـنــــد... عشــق خــدا... به همه یکســـــان است... ولی من می گویـــــم... مرا بیـــشتر از همــه دوســـت دارد... وگرنــه... به همـــه یکــــی مثـــل تــــو می داد...               ...
16 تير 1393

بدون عنوان

کودکم ، پسرکم ،دلبندم بدان که من بدون تو دیگر وجود ندارم ! زندگی من ، هستی من و تمام عشق من             ...
11 تير 1393

اندر حکایت یه روز گرم تابستونی

امیر مامان بد غذاست نه شیر درست حسابی میخوره نه غذای کمکیشو  یعنی مامانی کلی کلافه میشم از دستت  د دیروز به توصیه یکی از دوستام بردمت پیش یه دکتر دیگه  تو این هوای گرم کلی عذاب وجدان گرفتم هم واسه توهم واسه  اینکه بابایی رو با دهن روزه بعد از خستگی سر کار باز هم بردمش بیرون خلاصه حکایت دکتر بردنت خداروشکر بعد از رفتن به مطب زیاد معطل نشدیم یعنی بر عکس دفعه های قبل که میرم پیشه دکتر خودت وکلی معطل میشیم رفتم داخل اطاق خانم دکتر و بعد از معاینه همه چیت از گوش وحلق ودست وپا ودر آوردن پوشکت ومعاینه.............. به مامانت یعنی خودم گفت که خانم خدارو شکر بچه اتون سالمه ومشکلی نداره که خیلی از این بابت خو...
10 تير 1393

فرنی خور شدن امیر

  ورود به 6ماهگی مبارک نفس مامان دیروز با بابایی بردیمت مطب آقای دکتر صبور واسه قد و وزنت من که اصلا از وزنت راضی نبودم کلا 500گرم اضافه کرده بودی  از بس که قربونت برم شیر نمیخوری اما ماشاالله قدت خوب جلو رفته فدای قد وبالات پسر نازم بعدش آقای دکتر دور سر تو گرفت وبعدش بازهم همون قطره ویتامین بد مزه که تو ازش خوشت نمیاد ونوشت قربون پسر مامان دکتر گفت میتونم فرنی بهت بدم منم از امروز شروع کردم یعنی از صبح یه کوچولو بهت دادم چشیدی فکر کنم بدت نیومد ...
27 خرداد 1393