❤نفس ما امیرمحمد❤❤نفس ما امیرمحمد❤، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ღ❤ღکودکانه های پسرم ღ❤ღ

باز هم....

  برام تو مثل نفسی امیرمحمدم   باز هم این ویروس لعنتی اسهال دامن امیر محمدمو گرفت مادر به قربونت نفسم3روزه اسهال شدیدی گرفتی دکترت میگه ویروسیه وای خدا 3شبی میشه که نخوابیدم همش در حال پوشک عوض کردنم   واقعا کم آوردم گلم دیشب واقعا انرژیم تموم شده بود خداروشکر بابات هستش و کمک حالمه البته فقط شبها روزها که سرکاره این روزها هم آخرساله حسابی سرش شلوغه تو هم که شبهابیدار باش بهش میدی بیچاره بابایی کاش میشد من بجای تو درد بکشم عزیزدلم تا یکم جون میگیری سریع مریض میشی اسهال هم که آب بدن شما نی نی ها رو میگیره خداکنه که زود زود خوب بشی پسرک قشنگم ...
19 اسفند 1393

بدون عنوان

                                                                                                                ...
2 اسفند 1393

صدای پای بهار

صدای پای بهار می آید...........     بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند آرام و آهسته خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند من یقین دارم بهار می آید اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش! دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود ...
26 بهمن 1393

دعای دختر

  دعا کنید پدرم شهید بشه ... شنیدم دختر خانمی میگفت: فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه! خشكم زد. گفتم دخترم اين چه دعاييه؟ گفت:آخه بابام موجيه! گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟ گفت: آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو مادر و برادرمو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست! گفتم: دخترم پس مشكل چيه؟ گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ کردن و معذرت خواهي ميكنه. ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم. دعاكنيد پدرم شهيد بشه.....     به یاد همه ی پدر های از دست رفته صلوات ...
26 بهمن 1393

...ناز ترینم...

سلام عزیز مامان سخت ترین رنج مادری رنج بیماری بچه اس 2هفته ای میشه که مریض شدی یه سرما خوردگی خیلی بد که ول کنت هم نیست 2ناری دکتر رفتیم اما فایده ای نداشته این 2هفته لب به غذا نزدی منم که مدام در حال غصه خوردن بودم از دیروز سرما خوردگیت به منم سرایت کرده وشدیدا مریض شدم دیشب که اصلا نخوابیدم دلم برا تو کباب شد من به این بزرگی تحمل این سرما خوردگی رو ندارم وای به حال تو کوچولوی من........... حال این روزای مامان خوب نیست دوست دارم از خیلی چیزها تو وبت بنویسم که وقتی بزرگ شدی بفهمی روزگار منو تو وبابایی چطوری گذشته اما نفهمیدنت بهتره آخه با خودم عهد کردم تو رو با هیچ غمی آشنا نکنم نمیخوام هیچوقت هچوقت غصه ایی تو اون قلب کوچیکت ...
12 بهمن 1393

پسر نازم

  ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. . . ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻯ ﻣﺎ ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻯ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﻴﺰ ﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳتــــــ ـ ـ ـ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺑﺰﻥ ﺩﻭﺳﺘتــــــــــ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ ﭼﺸﻢ ﻏﺮﻩ ﺍﻯ ﺭﻓﺖ ﺩﻋﺎﻳﺶ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ...! ﻫﻤﻴــــــــﻦ !   ...
5 بهمن 1393