❤نفس ما امیرمحمد❤❤نفس ما امیرمحمد❤، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ღ❤ღکودکانه های پسرم ღ❤ღ

د د د گفتن نفس مامان

فقط اومدم بنویسم پسر مامان د- د- د میگه   یعنی از پریشب شروع شده فدای تو بشم من الهی کی بشه بگی مامان بگی بابا ازپریشب بابایی کلی داره تلاش میکنه که ب- ب- رو هم یادت بده فعلا که موفق نشده انشاالله که زودی ب- ب- گفتنت رو شروع میکنی فعلا که بدون کمک نمیتونی بشینی ب بعدش از دندون هم که خبری نیست اشتهات هم که یکم بهتر شده بعدش فرنی رو دوست نداشتی  وبعد اینکه حریره بادام آماده گرفتم خوشت میاد بخوری غلت زدنت که داستانی شده ............ . ...
23 تير 1393

کچل شدن پسری

   عزیزدلم کچل شدی چقد هم بهت میاد 5شنبه هفته گذشته با بابایی تصمیم گرفتیم موهای نازتو از ته بزنیم هر چند قربونت برم تو کاکل پسر کلا مو نداشتی  گفتیم شاید با زدن موهات موهای قشنگت پر پشت بشن هر چند ا ز نظر علمی این کار تاثری روی رشد مو نداره  اماخوب چاره ای نبود نفس مامان تا یادم نرفته بگم که زدن موهات نه از عهده ی من بر میومد نه  بابایی ما هم رفتیم خونه عمو حافظ مامان جون تانیا موهاتو کچل کرد یه خورده گریه کردی اما از یه خورده بیشتر بود قربونت برم ترسیده بودی دستش دردنکنه خیلی مرتب زد موهاتو الان کچلوی منی با مزه شدی عشق مامان اولین روزش یکم بی تابی کردی ولی خوب الان بهتری  &nb...
21 تير 1393

دلنوشته های مادرانه

    امیر محمد جونم امروز یاد گذشته افتادم : دلم برای اولین بار که صدای ضربان قلبتو شنیدم تنگه.    دلم برای حرف زدن با تو توی شکمم تنگه. دلم برای اولین بار که روی مانتور سنو دیدمت  تنگه. دلم برای روزی که فهمیدیم یه پسمل طلا هستی تنگه . دلم برای اولین بار که تکون خوردی تنگه. دلم برای اولین بار که چشمای نازت رو دیدم تنگه. دلم برای نوزادیت که کوچولو بودی تنگه. دلم برای اولین بار که خندیدی تنگه . دلم حتی برای امروز صبح که بیدار شدی و خندیدی تنگه. دلم برای تمام لحظه های کنار تو بودن تنگه .   دلم پرمیزنه برای وقتی که چهار دست و پا بری...
18 تير 1393

دعای امیر مامان

      پروردگارا                                                     آرامش را همچون دانه های برف                                 &nb...
17 تير 1393

بدون عنوان

  عشق... همین خنده های زیبای توست... وقتی تو می خندی... از تمام غصه ها رها می شوم... ****************************** مــی گویـنــــد... عشــق خــدا... به همه یکســـــان است... ولی من می گویـــــم... مرا بیـــشتر از همــه دوســـت دارد... وگرنــه... به همـــه یکــــی مثـــل تــــو می داد...               ...
16 تير 1393

بدون عنوان

کودکم ، پسرکم ،دلبندم بدان که من بدون تو دیگر وجود ندارم ! زندگی من ، هستی من و تمام عشق من             ...
11 تير 1393

اندر حکایت یه روز گرم تابستونی

امیر مامان بد غذاست نه شیر درست حسابی میخوره نه غذای کمکیشو  یعنی مامانی کلی کلافه میشم از دستت  د دیروز به توصیه یکی از دوستام بردمت پیش یه دکتر دیگه  تو این هوای گرم کلی عذاب وجدان گرفتم هم واسه توهم واسه  اینکه بابایی رو با دهن روزه بعد از خستگی سر کار باز هم بردمش بیرون خلاصه حکایت دکتر بردنت خداروشکر بعد از رفتن به مطب زیاد معطل نشدیم یعنی بر عکس دفعه های قبل که میرم پیشه دکتر خودت وکلی معطل میشیم رفتم داخل اطاق خانم دکتر و بعد از معاینه همه چیت از گوش وحلق ودست وپا ودر آوردن پوشکت ومعاینه.............. به مامانت یعنی خودم گفت که خانم خدارو شکر بچه اتون سالمه ومشکلی نداره که خیلی از این بابت خو...
10 تير 1393

فرنی خور شدن امیر

  ورود به 6ماهگی مبارک نفس مامان دیروز با بابایی بردیمت مطب آقای دکتر صبور واسه قد و وزنت من که اصلا از وزنت راضی نبودم کلا 500گرم اضافه کرده بودی  از بس که قربونت برم شیر نمیخوری اما ماشاالله قدت خوب جلو رفته فدای قد وبالات پسر نازم بعدش آقای دکتر دور سر تو گرفت وبعدش بازهم همون قطره ویتامین بد مزه که تو ازش خوشت نمیاد ونوشت قربون پسر مامان دکتر گفت میتونم فرنی بهت بدم منم از امروز شروع کردم یعنی از صبح یه کوچولو بهت دادم چشیدی فکر کنم بدت نیومد ...
27 خرداد 1393