ღ❤ღکودکانه های پسرم ღ❤ღ

                                                     یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش       یارب این نوگل خندان که سپردی به منش *** می سپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور *** دور باد آفت دور فلک از جان و تنش               ...

 فدای پسرم بشمممممممممممممممممم من   امیرمحمد جونم قبل از کچلی   بی نهـــــــــــایـــــــت دوســــــــتــت دار♥ـــــم   پسر مو دارم خودم فداتتتتتتتتتتت تتتتتتتتتتتتتتتتت خوابش میاد امیرم عشق من خندهاته بگو                                       ...

  د دنیای منی   ...

محمدم میخوام بزرگ که شدی مثل مامان  نشی تو راحتتر آدمها روببخش  تو مهربونترباش عاقلتر باش خیلی بیشتر از مامانی سعی کن بد بودن آدمهارو فراموش کنی گذشت داشته باش پسرم ............. خداکنه روزگار بر میل تو باشه به قول معروف روزگارت کوک باشه پسرم مامان دیر میبخشه دسته خودم نیست اشکهای ریخته شدمو دیر فراموش میکنم از بد بود آدمها نمیگذرم  دیروز تصمیم گرفتم ببخشم اما باز هم نتونستم حکایت عجیبی داریم ما آدما تا یکی خوبی هامونو نادیده میگیره ما هم سریع بد میشیم انگار خوب بودن رو واسه دل اطرافیانم میخوام  بابایی میگه تنفر رو اصلا بهت  یاد ندم  درسته حرفش اما میترسم از اطرافیانت یاد بگیری   دلم گرفته...

دوستت دارم...     نازنین پسرم همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم . تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها......   ...

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگرصحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن به یاد بیاور ،  وقتی کوچک بودی ،  مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم وقتی نمی خواهم به حمام بروم ،  مرا سرزنش نکن وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز ،  سئوالاتی می کنم با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی  ، حافظه ام یاری نمی کند  ، ...

ورودت به 7ماهگی مبارک عششششششششششششششششششششق من     6 ماهت هم تموم شد امیر مامان 3روزی که وارد 7ماهگی شدی نفس مامان دیر اومدم بنویسم اول واسه اینکه مهمون داشتم بعدش وسه اینکه مامان چند وقته اعصابش  خط خطی        بابت چی وکی بماند پسرم    2روزه که نفس مامان تب داشت واسه واکسنت بود این بار که بردمت واسه قد وزن خداروشکر یه کوچولو وزن اضافه کرده بودی ولی قدت تغیری نکرده بود باز هم آقای دکتر گفت که ماله دندونته هر چند هنوز هم ازدندون خبری نیست   سوپ خوردنت هم شروع شده آقای دکتر گفت که از سوپ اسقبال میکنی ولی اصلا خوش...

...

                                                                                                            &n...